چه گریزیت ز من ؟
چه شتابیت به راه ؟
به چه خواهی بردن ،
در شبی اینهمه تاریک پناه ؟
...
مرمرین پله آن غرفه عاج ...
ای دریغا که ز ما بس دور است ،
لحظه ها را دریاب ...
چشم فردا کور است
...
- فروغ
.
چه گریزیت ز من ؟
چه شتابیت به راه ؟
به چه خواهی بردن ،
در شبی اینهمه تاریک پناه ؟
...
مرمرین پله آن غرفه عاج ...
ای دریغا که ز ما بس دور است ،
لحظه ها را دریاب ...
چشم فردا کور است
...
- فروغ
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر